۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۶, دوشنبه

اعتراض فائزه هاشمی به ماهنامه نسیم بیداری : هرگز به خمينى امام و به خامنه اى مقام معظم رهبرى نمى گويم

از قول من نوشته شده "مقام معظم رهبری"، من اصلا توی عمرم اینو نگفتم، همیشه میگم آقای خامنه ای! اصلا این برای من خوب نیست که از زبون من بنویسن مقام معظم رهبری، این حرف من نیست و اصلا به ادبیات من نمیخوره..."
خبرنگاران سبز/سیاست:
در پی انتشار مصاحبه با خانم فائزه هاشمی در شماره ۱۶ ماهنامه «نسيم بيداری»، ايشان با انتشار متنی، اعتراض خود را به آن مصاحبه بيان کرده ­است. متن اعتراض خانم هاشمی و پاسخ نسيم بيداری، در ادامه می­ آيد:

دوشنبه ۱۹ ارديبهشت، ساعت ۸ و چند دقيقه صبح: اول وقت اومدم دفتر؛ دارم مهيا ميشم برای مراسم عبادی صرف صبحانه که تلفن دفتر زنگ ميزنه؛ رحمانی، مثل هميشه با دهانی مملو از نون پنير! گوشی رو برميداره، به زحمت سلام عليک ميکنه... يهو می بينم داره تند تند ميگه "بله، خودشون نيستن، يه لحظه گوشی..." با فشار، لقمه شو قورت ميده! و با ايما و اشاره بهم ميگه که با من کار دارن...

گوشی رو که ميگيرم، سلام ميکنم، از اون طرف حواب ميده "سلام، من فائزه هاشمی هستم، ميخواستم با آقای طباطبايی صحبت کنم" جواب دادم: "منظورتون مديرمسئول مجله ست؟" گفت "بله، آقای سيد مهدی طباطبايی" گفتم "ايشون نيستن، من اخوی ايشونم، امری داريد، بفرماييد" گفت "شما سيد هادی هستين؟ من از روی مجله دارم اسمتونو می بينم..." جواب دادم "بله، بفرماييد..."

وقتی گفتم بفرماييد، يهو شروع کرد به حرف زدن: "ببينيد آقای طباطبايی، من خيلی به مجله تون اعتراض دارم، شما حرف منو عوض کردين..." خيلی از شيوه حرف زدنش تعجب کردم، با اين حال، گذاشتم تا حرفاشو راحت بزنه... "ببينيد، آقای شمس، خبرنگار شما، اومده با من مصاحبه کرده، بعدشم به من قول داده که مصاحبه رو به من نشون بده، اما با وجود اين که من متن مصاحبه رو ويرايش کردم و براشون فرستادم، اما امروز که مجله رو خريدم و مصاحبه رو خوندم، ديدم ايشون متن خودشو چاپ کرده و از متن من استفاده نکرده؛ اين اصلا کار خوبی نيست، من حتما به اين کار شما اعتراض می کنم..."

کلا برام عجيبه حرفاش، چون با اين که يه جورايی بهم ثابت شده که بچه های خبرنگار و کلا، روزنامه نگارها، بعضی وقتا زيرآبی ميرن و کاری ميکنن که نبايد، اما ميدونم و ايمان دارم که توی "نسيم بيداری" از اين خبرا نيست، چون از همون روز اول، يعنی اواخر آبان ۸۸ که استارت اوليه کار زده شد، داداش توی حرف های اوليه ش با همه بچه های روزنامه نگاری که قرار بود توی نسيم مشغول به کار بشن؛ از محدث گرفته تا نيلی، از محمدی گرفته تا شفيعی، از حقيقت جوان گرفته تا افروزمنش؛ به همه گفته بود نسيم بيداری، با بقيه جاها فرق داره و اگه ميخوان توی نسيم باشن، بايد چه شرايطی رو رعايت کنن و اتفاقا، توی اين مدت، بعضی ها هم رعايت نکردن و ديگه با مجله ادامه ندادن!

با اين حال، بازم حرفای فائزه هاشمی برام عجيب بود، اينه که ازش پرسيدم: "خانم هاشمی، مشکل چيه؟ چی رو توی حرفاتون عوض کردن؟ کجاش مشکل داره الان؟"

آروم تر ادامه داد: "بيينيد آقای طباطبايی، اونجا از قول من نوشته شده "مقام معظم رهبری"، من اصلا توی عمرم اينو نگفتم، هميشه ميگم آقای خامنه ای! اصلا اين برای من خوب نيست که از زبون من بنويسن مقام معظم رهبری، اين حرف من نيست..." حرفشو قطع ميکنم، ميگم: "خانم هاشمی، همه اعتراضتون اينه؟ ما که چيز بدی نگفتيم، تازه، حرف شما را تبديل به احسن کرديم؛ اين که حرف خوبيه..." زود واکنش نشون ميده "ببينيد آقای طباطبايی، من چند روزيه که وقت دادگاه دارم، منتظر نامه دادگاه هستم، اونم اين روزا که آقای احمدی نژاد با ولايت فقيه مشکل پيدا کرده و منم نامه دادگاهم اومده، اگه يکی اين حرفای منو اينجوری ببينه، فکر ميکنه منم دارم مصلحت انديشی ميکنم تا دادگاه رو بدون مشکل بگذرونم..." خنده م گرفته از حرفاش، ميگم "خب، آخه ما که توی مجله مون مرسوم نيست بزنيم آقای خامنه ای، حرف شما رو ويرايش کرديم، بهتر شده، نه؟" ميگه: "نه، اين اصلا به ادبيات من نميخوره آقای طباطبايی، تازه، يه جايی ديگه از قول من نوشتن که "آقای هاشمی، يار امام بوده"، درحالی که من اصلا به آقای خمينی نميگفتم امام، هميشه ميگفتم و الان هم ميگم آقای خمينی؛ و اصلا قبول ندارم که آقای هاشمی، يار آقای خمينی بودن و از اين حرفا، بلکه ميگم همراه آقای خمينی بودن و به ايشون کمک کردن..."!

موندم چی بگم، ميگم "خب، ديگه چی؟ مشکل ديگه ای هم هست؟" جواب ميده "ببينيد، مثلا يکی دو جای ديگه هم، آقای شمس، جوری سؤال رو بازنويسی کرده بود که با جواب من جور در نمی اومد، اينم کار درستی نيست..."! موندم چی بگم، ميگم "خب، حالا چی کار بايد کرد؟" ميگه: "ببينيد، بايد يه متن بنويسين و توی اون، از من عذرخواهی کنيد که متن مصاحبه من، با بی دقتی مواجه شده و دارای اشکال است و اون رو توی رسانه ها و خبرگزاری ها منتشر کنيد..." بهش ميگم "خانم هاشمی، اين که کار درستی نيست، آخه اينجوری که نبوده؛ باشه، ما يه متن کار ميکنيم واسه شماره بعد نسيم، و توی اون يه توضيحی ميديم به مخاطبان" زود جواب ميده "نه، من نميتونم يه ماه صبر کنم آقای طباطبايی، اينجوری آبروم ميره؛ حتما بايد زودتر کار کنيد، اگه هم نمی تونيد، من خودم به چند تا رسانه ميگم که اون خبر رو کار کنم..." بهش ميگم "خانم هاشمی، اجازه بديد من با آقای طباطبايی صحبت کنم، به خبرنگار مجله هم بگيم ببينيم داستان چيه؟ باشه، من تماس می گيرم خدمتتون تا ببينم چه جوری مشکال حل ميشه..." قبول ميکنه حرفمو، اما وقتی ميام خداحافظی کنم، ميگه "ببينيد آقای طباطبايی، من اصلا نميخوام تهديد کنم، ولی اگه کاری نکنيد، مجبور ميشم خودم دست به کار بشم و يادداشتی بدم که "مصاحبه من با نسيم بيداری تحريف شده است" بهش اطمينان خاطر ميدم که تماس می گيرم، خانم هاشمی هم شماره منزل و دفتر کارشو بهم ميده و تمام!

ساعت حدودا ۱۰ صبح؛ خيلی زود موضوع رو مطرح ميکنم، قرار ميشه به سعيد شمس، زنگ بزنم... بهش خبر ميدم، ميگم "سعيد، زود پاشو بيا، فايل صوتی مصاحبه با فائزه رو هم با خودت بيار، ببينيم ماجرا چيه..."

به دفتر خانم هاشمی زنگ ميزنم، تلفن رو که وصل ميکنن و گوشی رو جواب ميده، با خنده ميگه: "چی شد؟ به همين زودی متن عذرخواهيتون آماده شد؟" ميگم: "نفرماييد خانم! اتفاقا نه! تماس گرفتم، ببينم اگه ممکنه، متن اون فايلی که آقای شمس واستون فرستاده، رو برام ايميل کنين، در ضمن، متن نهايی رو هم که از نظر خودتون قابل چاپ هست، واسم بفرستيد... ممکنه؟" يه مکث کوتاهی ميکنه و ميگه "آره، اشکالی نداره، الان ميگم اين کار رو بکنن، حالا چی شد اون عذرخواهی؟" ميگم "اجازه بدين ببينيم مشکل از کجاست، ما با هم هنوز حرف داريم..."

حدودا توی دو سه ساعت بعدی دوشنبه، دو سه تا اتفاق می افته؛ از دفتر خانم هاشمی، تماس ميگيرن و اون دو تا ايميل رو ميفرستن؛ سعيد شمس، فايل صوتی رو برميداره و مياد؛ ما هم اينجا، دو تا متن ارسالی از خانم هاشمی رو با هم تطبيق ميديم و به نتايجی جالبی می رسيم؛ از جمله اين که "متن تنظيم شده از سوی سعيد شمس که از نوار مصاحبه با خانم هاشمی پياده شده، حدودا ۲۲۰۰ واژه هست، اما متنی که خانم هاشمی تنظيم کرده و کلی هم اون رو به دلخواه خودش تغيير داده، حدودا ۱۲۰۰ کلمه ست! يعنی حدود ۱۰۰۰ کلمه از متن مصاحبه اصلی توسط خانم هاشمی حذف شده؛ از جمله اين که خانم هاشمی، جوری مصاحبه رو تنظيم کرده که در پاسخ خودش، نيازی به اين نباشه که اسم "آقای خامنه ای" رو ذکر کنه! جالبه ها، کم کم داشتم معنی تحريف رو هم می فهميدم!

سه شنبه ۲۰ ارديبهشت، ساعت ۸ صبح: اول وقت، گوشی دفتر زنگ ميزه، جواب ميدم، صدايی از اون طرف خط ميگه "سلام. با آقای سيد هادی طباطبايی کار داشتم" ميگم "بفرماييد، خودم هستم... شما؟" ميگه "هاشمی بودم، حالتون خوبه؟" هنوز کاملا لود نشدم!، نفهميدم ماجرا چيه؛ با اين حال ميگم "ممنون، شما خوبين آقای هاشمی؟ بفرماييد..." دارم حرف ميزنم که با صدای بلند خنده جواب ميده "فائزه هاشمی بودم، خوبين آقای طباطبايی؟" صورتم از پشت گوشی، کِش مياد، موندم چی بگم، ميگم "وای، ببخشيد، من اشتباه گرفتم، خوبيد خانم هاشمی؟ "تشکر ميکنه و ميگه اشکالی نداره و بعد ادامه ميده "چی شد آقای طباطبايی؟ من منتظر تماستون بودم..." براش توضيح ميدم که فايل ها رو با هم تطبيق داديم و همه چيز رو کامل ميگم... بعدشم ميگم "ولی خب، با همه اين حرفا، ما ايشالا واسه شماره آينده، يه متنی توی مجله می نويسيم و درباره مصاحبه با شما توضيح ميديم..." قبول دار نيست، روی حرف خودش پافشاری ميکنه "من نميتونم تا اون ماه صبر کنم، شما بايد توی خبرگزاری ها و روزنامه ها، خبری کار کنيد تا اين کار جبران بشه..." توضيح ميدم و ميگم "که اين کار، نه از نظر ما، درسته و نه برامون مقدوره... با اين حال، بازم تماس ميگيرم خدمتتون و هماهنگ ميکنيم با هم..." تلفن رو که قطع ميکنه، يه جورايی حس ميکنم تونستم قانعش کنم!

پنجشنبه ۲۲ ارديبهشت: ساعت حدودا ۱۰ شبه، سايت نسيم رو که چک ميکنم، ميبينم يکی از خوانندگان، اينجا کامنت گذاشته که فائزه هاشمی مصاحبه رو تکذيب کرده و از اين حرفا... خيلی برام عجيبه، چک که می کنم، می بينم درسته، ظهر پنجشنبه، دفتر فائزه هاشمی، يادداشتی داده به چند تا سايت و از قول فائزه هاشمی نقل کرده که "مصاحبه ام با نسيم بيداری تحريف شده است"! خيلی عجيبه برام!

جمعه ۲۳ ارديبهشت: با داداش که صحبت ميکنم و موضوع رو ميگم، ميگه "مشکلی نيست، ما که خطايی نکرديم، واسه خودش بدتره داداش..." فکر که ميکنم، ميبينم انصافا حق با داداشه! بی خيال ميشم...

شنبه ۲۴ ارديبهشت: اول وقت، به داداش ميگم که اگه شما موافقی، يه خبر کار کنم واسه سايت نسيم، يه توضيح بديم راجع به يادداشت فائزه، که حداقل واسه خوانندگان و مخاطبان، ايجاد شک و بدبينی نکنه... داداش موافقه، ميگه "اول، عين متن يادداشت خودشو کار کن، بعدشم يه توضيحی بده، شفاف و صادقانه..." بقيه ماجرا، خيلی روشنه؛ متن يادداشت "توضيح نسيم بيداری" رو می نويسم، داداش می بينه و اوکی ميده و متن، ميره تو سايت نسيم! اتفاقا، همين روز شنبه هم چند تايی تماس گرفتن که "قضيه فائزه و تکذيب مصاحبه چيه؟" که اونا رو ارجاع دادم به سايت مجله... خوب شده بود به نظرم.

در کل، فکر کنم پاسخ محترمانه، صادقانه و البته از موضع عزت بود و همه حرفا رو هم با مخاطبان زده بوديم... اما با اين حال، هنوز هم دليل اين رفتار "فائزه هاشمی" برام عجيبه؛ البته شايد هم نه، حالا ديگه خيلی هم عجيب نيست...!

همچنین طبق توضیح وب سایت ماهنانه نسیم بیداری، فایل صوتی مصاحبه با خانم فائزه هاشمی، متن تنظیم­ شده بر اساس آن مصاحبه که برای شخص ایشان ارسال شده و متن تنظیم­ شده و البته متفاوت! ایشان از آن مصاحبه، به­ صورت کامل در دفتر آن مجله موجود، و در صورت لزوم، قابل انتشار است.

نسیم بیداری اعلام آمادگی کرده است که در صورت وجود ده مورد اختلاف در متن منتشر شده (بنا بر ادعای خانم فائزه هاشمی)، موارد مذکور از سوی ایشان، احصاء و گردآوری شود تا در شماره آینده به­ طور مستقل، منتشر گردد.

۴ نظر:

  1. خوب خانم فایزه هاشمی خیلی بزرگ شدن ، البته اینقدر بزرگ شده اند که حالا بزرگ کننده خود را هم نمی شناسند. می خواهند با آقای خمینی گفتن یا خامنه ای گفتن خودشان را بزرگ جلوه دهند. من واقعا" متاسفم برای جمهوری اسلامی که این افراد را بزرگ کرد دم نمی رود که آقای هاشمی در جام جم مدعی بودند که خواهرشان از دستمزد خیاطی خودش را اداره می کند الحمدالله به جایی رسیده اند که حتی امام را هم روح اله صدا می کنند

    پاسخحذف
  2. آفرین به این دلاور زن مسلمان ایرانی که شجاعت و صراحت کم نظیر کلامش به راستی صحنه های فریاد حضرت فاطمه زهرا و زینب کبری بر سر ظالمان زمان را تجسم میبخشد ..آفرین آفرین زنده باشید....

    پاسخحذف
  3. در این برهوت شجاعت و جسارت مردانگی صراحت کلام و دلیری این زن ایرانی چه زیبا خودفروشی سیاسی و اجتماعی مشتی مرد نما ی چاپلوس صفت را به سخره میگیرد....

    پاسخحذف
  4. به ناشناس اول باید عرض کنم انسانها به نسبت نزدیکی و همراهیشان با ملت است که بزرگ میشوند آقای خمینی و خامنه ای را هم مردم بزرگ کردند وگر نه اصالتا روستازادگانی بودند که در فقر و محرومیت بزرگ شده بودند و لا غیر ....

    پاسخحذف