اسمها را برای اشاره به موجوداتی می سازند. و نام روشنفکری دينی نامی ست که بی مسمی نيست. بلکه مسمای فربهی دارد. و همين، برای موجه شمردن اين نام و اين تسميه کافی ست. بگذريم از کسانيکه معتقدند در اين تسميه، نوعی دروغ تاريخی نهفته است. يا نوعی تناقض منطقی نهفته است - که هيچکدام اينها نيست - اما بايد گفت که آن دروغ اکنون راست شده است. آن تناقض اکنون مرتفع شده است. و يک حقيقتی سربرآورده است و قد علم کرده است و آن تناقض ها را در خود حل و هضم کرده است. واقعيتی ست که به دليل آثاری که دارد، نمی توان از حقيقت آن چشم پوشيد. و يا آنرا انکار کرد.نوشتهی زير قسمت اول از سخنرانی دکتر عبدالکريم سروش با عنوان "کارنامهی روشنفکری دينی و آيندهی آن" می باشد که در تاريخ ۱۳۸۵/۸/۴ در منزل عبدالله نوری در تهران ايراد شده است. تلاش خواهيم کرد که هر هفته دو قسمت از اين سخنرانی ده قسمتی را به صورت متنی و تصويری منتشر کنيم.
(نوشتارسازی و تنظیم: محمد پارسی)
کارنامهی روشنفکری دينی و آيندهی آن - قسمت اول
بسم الله الرّحمن الرّحيم
ولاحول ولاقـوّة الا بالله العلیّ العظيم
خدمت دوستان گرامی، برادران ايمانی، درود و سلام عرض می کنم. و همچنين مدت بلندی از درآمدن عيد سعيد فطر نگذشته است. لذا همچنان خجسته باش گفتن مناسبت دارد. به آن مناسبت هم خدمت شما تبريک عرض می کنم.
آوازه اين مجلس و گردآمدن دوستان گرامی، و نيروهای کيفی و اهل فضل و فن، از ديرباز به گوش من رسيده بود. اما امشب، آرزوی من برآورده شد، و در اين شب بارانی و نورانی، ما به محضر شما شتافتهايم. از طرفی باران رحمت پروردگار فرو می ريزد، و از طرفی هم جانهای شسته و ذهنهای فرهيخته ای که در اين مجلس است، مرا به شوق بيشتر میآورد.
آنچه را که امشب در محضر شما عرض خواهم کرد، مروری ست بر کارنامه روشنفکری دينی در ايران، و توضيحات و پيشنهادهايی برای آينده اين حرکت.
اميدوارم که از عنوان و موضوع بحث ملول نباشيد. می دانم که در اين زمينه سخن بسيار رفته است. نفياً و اثباتاً. نقضاً و ابراماً. اما به جهت اينکه ما با چنين پديده مهم و مبارکی در کشورمان همراه و هم عنانيم و نيز به جهت اينکه بانگ های مخالف از اين سو و آن سو برخاسته است. و نيز به جهت نقش آفرينی اين جنبش مبارک، واجب می نمايد که درباره آن باز هم سخن برود. و علی الخصوص، کارهای ناکرده و نياورده روشن شود تا طرحی برای آينده نيز به دست بيايد.
اولين سخن من در باب روشنفکری دينی اين است که چنين چيزی تحقق و موجوديت دارد. و با هيچ حيله ای و شيوه ای نمی توان وجود چنين موجودی را انکار کرد. يا آن را زدود و از ميان برداشت.
مخالفان روشنفکری دينی علی العموم دو طبقه اند: يکی طايفه روحانيان سنتی، که از هيچگونه روشنفکری خشنود نيستند، علی الخصوص روشنفکری دينی، که آنرا يا بدعتی و انحرافی در دين می شمارند و يا رقيبی برای روحانيت می دانند. طايفه دوم روشنفکران غير دينی اند که با دين سر آشتی و سر مهر و سر سازگاری ندارند. و روشنفکری دينی را با استدلالات مجعول و بی اساس، از جامعه می خواهند بيرون برانند. و اذهان را نسبت به حقيقت آن و ماهيت و اصالت آن مشوش کنند. اين دو طايفه ادله خود را دارند. يا به عللی مخالفت با روشنفکری دينی می ورزند. من در مقام پاسخ گفتن به آن ادله يا علل نيستم و گمان می کنم که دوستان فاضل ما حاجت به طرح آن انديشه ها و طرد آنها نداشته باشند.
بهتر است ما به جوانب ايجابی امر، عطف نظر کنيم. و در ماهيت روشنفکری، در نقشی که آفريده و می آفريند و تاثيری که در جامعه ما داشته و دارد سخن بگوييم. و چنانکه گفتم برای آينده آن هم طرح هايی را مطرح کنيم.
اسمها را برای اشاره به موجوداتی می سازند. و نام روشنفکری دينی نامی ست که بی مسمی نيست. بلکه مسمای فربهی دارد. و همين، برای موجه شمردن اين نام و اين تسميه کافی ست. بگذريم از کسانيکه معتقدند در اين تسميه، نوعی دروغ تاريخی نهفته است. يا نوعی تناقض منطقی نهفته است - که هيچکدام اينها نيست - اما بايد گفت که آن دروغ اکنون راست شده است. آن تناقض اکنون مرتفع شده است. و يک حقيقتی سربرآورده است و قد علم کرده است و آن تناقض ها را در خود حل و هضم کرده است. واقعيتی ست که به دليل آثاری که دارد، نمی توان از حقيقت آن چشم پوشيد. و يا آنرا انکار کرد.
من بطور فهرست وار، پاره ای از اموری که به دست روشنفکری دينی در اين کشور و در اين جامعه صورت و صفت انجام پذيرفته است را ذکر می کنم. شما را هم به داوری می طلبم. تا ببينيد و بگوييد چنين هست يا نيست. و آنگاه از شما می خواهم که اين حرکت را و اين جنبش را جدی بگيريد و هرگز به سخنان، يا شبهه ها و يا حيله های راهزنان گوش نسپاريد. و در مقابل مخالفت مخالفان و طعن طاعنان کمر خم نکنيد. و دنباله اين حرکت مبارک و نقش آفرين را بگيريد.
سست شدن قدمهای ما، و به ترديد افتادن ما، و عوض کردن تحليل مان آفت بزرگی برای اين جنبش خواهد بود. و فاجعه بزرگتری به بار خواهد آورد. چيزی که آغاز شده، ريشه گرفته، و قوام و استواری يافته است را نمی توان به بهانه های واهی فرونهاد. و با چند شبهه يا اشکال مغرضانه يا غيرمغرضانه آنرا فرو نهاد.
در حوزه روشنفکری دينی چه اتفاقاتی افتاده است و ما از کجا، به کجا عبور کرده ايم؟! و بزرگانی که در اين فضا و در اين زمينه کار کرده اند، دست ما را گرفته اند و از کجا به کجا آورده اند؟ و اين کارنامه بلند و پرحاصل، چه اقلامی و موادی در خود دارد. روشنفکری اعم از اينکه ديندارانه باشد، يا غيرديندارانه، يک حرکت نقدی ست. و بنده حتی در نوشته های پيشين خود که از حافظ هم به منزله روشنفکر زمانه خود ياد کرده بودم، و مورد پاره ای سوالات قرار گرفتم، همين پاسخ را می دادم که روشنفکری عناصر مختلف دارد. شايد همه آن عناصر در حافظ جمع نباشد. و شايد يک تحليل نابهنگام باشد که مفهوم روشنفکری را به ۶۰۰ سال پيش منتقل کنيم. اما يک عنصر در کار حافظ هست، که در کار کمتر اديبی يا شاعری در تاريخ گذشته ما وجود دارد، که او را شايسته اين لقب می کند و آن عبارتست از عنصر نقادی.
حافظ، هرچه بود و هرچه گفت، يک نقاد جدی زمانه خود و جامعه زمان خود بود. آن هم جامعه دينی تصوف زده آن زمان. با تمام قدرت بيانی ای که داشت، باتمام قدرت فکری ای که داشت، قدرت هنری ای که داشت، به جنگ با آن مفاسد رفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر