۱۳۹۰ خرداد ۶, جمعه

تاج‌زاده: اقتدارگرایان حاکم از رادیکال شدن جنبش سبز استقبال می‌کنند

سید مصطفی تاجزاده طی یادداشت خود پیرامون اظهارات رئیس جمهور سابق، که از زندان اوین آن را ارسال کرده، خاطرنشان می سازد «خاتمی در سخنان خود به روشنی نشان می دهد که معترضان و مخالفان جریان حاکم نه داعیه قدرت دارند و نه سودای مقام، (بلکه) آنان دغدغه آینده کشور و جامعه را دارند... این سخن خاتمی در این موقعیت سئوال دیگری را در ذهن های منصف در می اندازد و آن این که حال که خطای سیاست ها و اقدامات گذشته آشکار شده است و منتقدان و معترضان نیز حاضرند این چنین نجیبانه و بزرگوارانه از حق خود بگذرند و همچنان آماده گفت و گو هستند، چه عاملی جز کینه توزی و خودمحوری و قدرت طلبی می تواند مانع پاسخ مثبت به این درخواست انسانی و در نتیجه بی اعتنایی به مصالح آشکار ملی باشد؟»
خبرنگاران سبز/سیاست:
 سيد مصطفی تاج زاده، عضو ارشد سازمان مجاهدين انقلاب و جبهه مشارکت، پيرامون سخنان اخير رييس محمد خاتمی و واکنش های له و عليه وی توسط فعالان سياسی و بدنه جنبش سبز، طی يادداشتی تحليل خود را ارائه کرده است.
 متن کامل اين يادداشت تحليلی به شرح زير است:
--------
بسم الله الرحمن الرحيم
سخنان آقای خاتمی در ديدار با جمعی از رزمندگان و ايثارگران در رسانه های جنبش سبز و نيز رسانه های وابسته به حاکميت اقتدارگرا بازتاب گسترده ای داشت.
بخش های راديکال و بخصوص بخش های جوان تر جنبش سبز اين سخنان را نپسنديدند و آقای خاتمی را مورد بی مهری قرار دادند و برخی نيز در اين مسير از جاده انصاف و ادب خارج شدند به طوری که با حملات خود عليه خاتمی حتی آقای حسين شريعتمدار را نيز به وجد آورد و سخاوتمندانه کيهان را در خدمت انعکاس سخنانشان قرار داد. جريان افراطی حاکم نيز خشمگين از اين سخنان و البته از موضعی ديگر خاتمی را آماج حملات شديد قرار داد.
من در اين نوشتار می خواهم سخنان خاتمی را از سه منظر مورد بررسی قرار دهم. ۱- درستی و يا نادرستی نگرانی ها و دغدغه ها و هشدارهايی که خاتمی مطرح کرده است. ۲- سازگاری و ناسازگاری ديدگاه ها و پيشنهادهای خاتمی با اصول و مبانی رسمی و شناخته شده جنبش سبز. ۳- درستی و يا نادرستی اظهارات خاتمی به عنوان يک کنش و موضع سياسی .


۱- درستی و يا نادرستی نگرانی ها و دغدغه های خاتمی
سخنان خاتمی سه محور داشت:
الف: نقد صريح و شجاعانه استبداد و ديکتاتوری و دفاع عالمانه از دموکراسی به عنوان مناسب ترين شيوه برای اداره کشور و تضمين کننده حقوق و کرامت انسان ها.
ب: ابراز نگرانی از قطبی شدن فضای سياسی و اجتماعی و گسترش فضای خشم و کينه و نفرت متقابل و نيز هشدار نسبت به نشانه ها و علائم آشکار روند سقوط و فروپاشی در تمامی عرصه ها. او به صراحت گفت که در صورت ادامه اين وضعيت، امکان هرگونه گفت و گو و تفاهم برای نجات کشور از بين رفته و جامعه در معرض بحران ها و تکان های ويرانگر قرار می گيرد.
ج: دعوت به گذشت و بخشش و گفت و گو بر اساس احترام به خواست ملت و پذيرش حقوق اساسی مردم، به عنوان تنها راه و بهترين و کم هزينه ترين راه برای نجات کشور از وضعيت اسفناکی که تداوم آن به نفع هيچ کس نيست.
طبيعی است که اقتدارگرايان حاکم هيچ يک از بخش های اين سخنان را برنتابند اما آن ها به محور سوم حساسيت بيشتری نشان دادند و بيشترين حملات هتاکانه خود را متوجه همين قسمت کردند. بخش های راديکال و بعضاً بخش های جوانتر جنبش سبز نيز از همين قسمت از سخنان خاتمی که دعوت به گذشت و بخشش و مذاکره می کرد برآشفتند. به گمان من واکنش های تند و عصبيت آلود مذکور نسبت به دعوت به بخشش و گذشت و مذاکره و تفاهم، خود گواه روشنی بر درستی نگاه آسيب شناسانه خاتمی و صحت ارزيابی او از وضعيت نگران کننده کنونی جامعه ماست. وقتی جامعه چنان قطبی می شود و آتش خشم و کينه و نفرت چنان شعله ور می شود که طرف های درگير جز به انتقام نمی انديشند و هيچ گونه تفاهم و گفت و گويی را بر نمی تابند، بايد نسبت به آينده جامعه عميقاً نگران بود. بنابراين واکنش های تند و عصبيت آلود نسبت به سخنان خاتمی دقيقاً نشانه و علامت بالينی همان آسيب پذيری و وضعيت نگران کننده ای است که او در بخشی از اظهارات خود بدان هشدار داده و از ادامه آن ابراز نگرانی کرده است.


۲-سازگاری و ناسازگاری سخنان خاتمی با اصول و مبانی جنبش سبز
در تبيين سازگاری و ناسازگاری سخنان خاتمی با اصول و مباين جنبش سبز گمان نمی کنم نيازی به بحث و بررسی مفصل داشته باشيم. من از اين واقعيت آگاهم که تمامی بخش های يک جنبش اجتماعی همسان نمی انديشند و ترکيبی از طيف های راديکال و معتدل و محافظه کار ساختار هر جنبش را تشکيل می دهند. اما به هر حال هويت و تشخص هر جنبش را همواره مواضع رهبران و نمايندگان و سخنگويان شناخته شده آن تعيين می کند که برآيند گرايش ها و ديدگاه های فعال در جنبش به شمار می آيد. جنبش سبز نيز از اين قاعده مستثنی نيست. بی شک بخش هايی در اين جنبش حضور دارند که به تحليل آن ها نظام جمهوری اسلامی فاقد ظرفيت های لازم برای تأمين حقوق و آزادی های اساسی ملت و در نتيجه تحقق و تضمين دموکراسی است . طيف هايی نيز مشکل را تنها در عملکرد اين يا آن شخص می بينند و در قبال مشکلات و معضلاتی که کشور با آن درگير است و راه برون رفت از آن نگاهی محافظه کارانه دارند. در کنار اين دو، طيف وسيعی نيز به هر علت و يا دليل تحول بنيادين و تغيير نظام را ممکن و يا مفيد نمی داند و ضمن اعتقاد به ضرورت اصلاح ساختار های حقوقی در زمان و شرايط مناسب، معتقدند اين ساختارها از ظرفيت لازم برای برداشتن گام های اساسی و مهم و نه لزوماً نهايی برای تأمين حقوق ملت و تحقق دموکراسی برخوردار است. شعار اجرای بی تنازل قانون اساسی که از سوی آقای موسوی مطرح شد و آقايان کروبی و خاتمی همواره بر آن تأکيد کرده اند، بر چنين ديدگاه و تحليلی استوار است.


از اين رو معتقدم جنبش سبز به مثابه يک جنبش مدنی، مسالمت جو، از همان آغاز اهدافی متواضعانه، منطقی و غير قابل انکار را برای خود تعريف کرده است. و اين خود يکی از علل گستردگی جنبش و همراهی و همدلی کانون های غير وابسته به قدرت از اين جنبش است. عصبانيت و نيز نگرانی اقتدارگرايان حاکم نيز دقيقاً از همين جا ناشی می شود. آنان از راديکاليزه شدن شعارها و مطالبان جنبش سبز نه تنها استقبال می کنند بلکه خود بدان کمک می کنند. واکنش هيستريک و عصبيت آلود اقتدار گرايان از شروطی که چندی پيش خاتمی برای شرکت اصلاح طلبان در انتخابات مطرح کرد در همين چارچوب قابل تحليل است. خاتمی با طرح شروطی نظير پايان دادن به فضای پليسی امنيتی حاکم بر جامعه، آزادی زندانيان سياسی، آزادی احزاب و مطبوعات و …. به عنوان پيش شرط های اصلاح طلبان برای شرکت در انتخابات مجلس عملاً اقتدارگرايان حاکم را در موضعی دشوار قرار داد. آنان از يک سو تأمين اين شرايط را پايان يافتن قدرت بلامنازع خود می ديدند و از سوی ديگر اين شرايط منطقی، قانونی و منطبق با قانون اساسی بود و مخالفت علنی با آن معنايی جز رسوايی نداشت. بنابراين راه چاره را در فحاشی و عربده کشی ديدند.
تلاش بی وقفه تبليغاتی اقتدار گران برای دادن نقش به گروه رجوی در جنبش سبز و نيز تلاش برای اخذ اعتراف از دستگيرشدگان در جريان اعتراضات خيابانی مبنی بر ارتباط با اين گروه دليل ديگری بر تمايل اقتدارگرايان به ارائه چهره ای خشونت طلب، تروريست و برانداز از جنبش سبز است. اين همان نکته ای است که مقابله با آن هم از نظر سياسی و هم از نظر تبليغاتی بايد کانون اهتمام جنبش سبز باشد.


جنبش ملی سبز ايران به مثابه يک جنبش مدنی و مسالمت آميز با اهدافی متواضعانه حداقلی که وجه مشترک مطالبان اقشار مختلف جامعه ماست، برای تحقق خواسته های خود از هيج امکان و راه حل مسالمت جويانه ای احتراز نمی کند. اين جنبش آن چنان که رهبران و نمايندگان شناخته شده آن بارها گفته اند برای تحقق اهداف خود از مذاکره و گفت و گو استقبال می کند. خواسته مردم از رهبرانشان عدم سازش بر اهداف جنبش است. ترديد ندارم اگر مطالبات شريف و انسانی جنبش در ازای گذشت از خون های به ناحق ريخته شده قابل تأمين باشد، مادران داغدار اولين کسانی خواهند بود که از خون عزيزانشان خواهند گذشت.


اين بخش را با بيان يک تجربه زنده و تأمل برانگيز به پايان می برم. امروز تجربه قيام مردمی مصر پيش روی ماست. رژيم حاکم بر مصر از اواسط قرن گذشته تا کنون، يعنی از زمان کودتای افسران جوان در مصر به رهبری مرحوم جمال عبدالناصر تا کنون به مدت شصت سال نظامی متمرکز و اقتدار گرا را بر جامعه مصر تحميل کرده است. سازمان امنيت مصر که زير نظر کا. گ . ب آموزش ديده و سازمان يافته بود، طی اين مدت سخت ترين کنترل ها را بر بخش های مختلف جامعه و نهادهای اجتماعی تحميل کرد. طی بيش از نيم قرن بسياری از منتقدان و آزاديخواهان پاسخی جز اعدام و حبس و شکنجه و سياه چال دريافت نکردند. به رغم اين همه در قيام ملت بزرگ مصر چيزی که اصلاً شنيده نشد، شعار انتقام جنايات شصت سال گذشته و محاکمه عوامل آن و حال کردن مطالبات و جبران مظالم نيم قرن گذشته بود. جنبش مردمی مصر يک هدف حداقلی را شعار خود قرار داد و آن تغيير قانون رياست جمهوری مادام العمر به رياست جمهوری محدود و دوره ای و برگزاری انتخابات آزاد بود. آن ها نه يک جنبش مدنی را با انقلاب عوضی گرفتند و نه شعارهای انقلابی دادند و نه پس از پيروزی، خواسته های جديدتری مطرح کردند و نه بر مطالبات خود افزودند. پس از کناره گيری مبارک هيچ يک از بخش های ساختار نظام سياسی مصر برهم نريخت. من وقتی اين تجربه را مرور می کنم در می يابم که چرا جامعه مصر سرآمد جهان عرب است و چرا مصر همواره در سطح رهبری جهان عرب ايفای نقش کرده است.


۳- ارزيابی اظهارات خاتمی از منظر سياسی
ملاک صحت و عدم صحت يک اظهار نظر يا عمل سياسی لزوماً و همه جا درستی و يا نادرستی آن اظهارنظر و يا عمل نيست، بلکه موقعيت و شرايط اتخاذ يک موضع نقش تعيين کننده ای در درستی و نادرستی آن دارد. از اين رو بيان يک سخن هر چند حق در شرايطی نامناسب می تواند يک اشتباه سياسی تلقی شود. بنابراين می توان اين پرسش را مطرح کرد که صرفنظر از درستی و نادرستی دعوت به بخشش و مذاکره، آيا بيان اين سخن در شرايط کنونی اقدامی سنجيده بود؟


برای پاسخ به اين سئوال لازم است به يک نکته مهم توجه شود و آن اين که آن گونه که گفته اند، خبر اين سخنرانی حدود دو هفته پس از انجام آن توسط خود خاتمی و همزمان با اوجگيری بحران جنگ قدرت در حاکميت و حانه نشينی احمدی نژاد در وبلاگ شخصی وی منتشر شده است. بنابراين می توان مطمئن بود که انتشار خبر سخنرانی مذکور حساب شده بوده است و نه امری اتفاقی.


طی شش سال گذشته تمامی محافل قدرت ملزم به حمايت غير مشروط از احمدی نژاد بوده اند. تمام کانون های رسمی قدرت پشتيبان و همراه او بوده اند. هر گونه انتقاد و اعتراض به عملکرد او و همکارانش، با شديد ترين لحن و واکنش پاسخ داده شد. دولتش دولت کريمه ناميده شد دولتی که در صد سال اخير نظير نداشته است. دولتی پاک، خدمت گزار و عدالت خواه. طی دو سال گذشته به قيمت حمايت از او و دولتش سنگين ترين هزينه ها بر کشور تحميل شد. اعتراض به تقلب در انتخاباتی که وزير کشور او برگزار کرده بود به قيمت حبس و بازداشت صدها تن و آسيب ديدن هزاران تن انجاميد. تا همين دو ماه پيش او شعيب بن صالح ناميده می شد و حاميانش در قدرت در برابر اين گونه تبليغات عوامفريبانه سکوت تأييد آميزی اختيار می کردند. تا آن که يک شبه تشت رسوايی از بام برزمين افتاد. همان ها که تا ديروز او را معجزه قرن بيستم و رجايی زمان و مظهر منطق و پيام انقلاب می خواندند، اکنون او را دروغ گو، عوامفريب، ناصادق خواندند، گفتند که او و اطرافيانش مدعی ارتباط با امام زمان هستند، فساد گسترده مالی اطرافيانش افشا شد و … اکنون جای اين سئوال خالی بود آيا احمدی نژاد و گروهش اين قدر ارزش داشتند که برای حمايت از آن ها اين همه هزينه بر کشور تحميل شود؟ مگر مخالفان و معترضان طی شش سال گذشته همين هشدارها را نمی دادند و مگر به گسترش فساد در دولت و نابودی درآمد افسانه ای نفت به قيمت رکود اقتصادی و تورم و بيکاری و … طی اين مدت هشدار نمی دادند؟


اين سئوال های بی پاسخ به همان اندازه که برای سبزها عادی و تکراری است برای بدنه اصول گرايان و بخش هايی که به انگيزه های ايدئولوژيک از دولت حمايت می کردند و نيز برای بخش هايی وسيعی از روحانيت و جامعه سنتی ما که آلوده قدرت نشده اند، بسيار مهم، حياتی و تکان دهنده است. آنان می پرسند آيا روا بود به خاطر دفاع از چنين افراد و پرده پوشی اعمالشان، خادمان و دلسوزان و چهره های فرهيخته ای را که هر ملتی آرزوی داشتن آن ها را می کند، اينجنين طرد و حبس و خانه نشين و هتک حيثيت کنند؟ و کشور و ملت اين همه آسيب ببينند؟ سخنان خاتمی از اين سئوال و پاسخ به آن خالی است، زيرا سخن او رو به آينده دارد. انتشار سخنان خاتمی در اين موقعيت به اين بخش از حاميان و ناظران بی طرف، حقيقت ديگری را متذکر می شود. او در سخنان خود به روشنی نشان می دهد که معترضان و مخالفان جريان حاکم نه ديروز و نه هيچ وقت ديگر در انديشه انتقام نبوده اند. آنان نه داعيه قدرت دارند و نه سودای مقام، آنان دغدغه آينده کشور و جامعه را دارند. آنان امروز نيز به رغم تمام محنت ها و رنج ها و نامرادی هايی که متحمل شده اند، برای نجات کشور آماده اند ظلم هايی را که برايشان رفته بزرگورانه ببخشند. اگر برخی هم تصور می کنند بر رهبری هم ظلمی رفته است، برای حفظ مصالح کشور بايد اغماض کرد و نگاه به آينده داشت. اين سخن خاتمی در اين موقعيت سئوال ديگری را در ذهن های منصف در می اندازد و آن اين که حال که خطای سياست ها و اقدامات گذشته آشکار شده است و منتقدان و معترضان نيز حاضرند اين چنين نجيبانه و بزرگوارانه از حق خود بگذرند و همچنان آماده گفت و گو هستند، چه عاملی جز کينه توزی و خودمحوری و قدرت طلبی می تواند مانع پاسخ مثبت به اين درخواست انسانی و در نتيجه بی اعتنايی به مصالح آشکار ملی باشد؟ اگر به سخنان خاتمی از اين منظر بنگريم آنگاه احتمالاً آن را سياستمدارانه ، هوشمندانه و به موقع ارزيابی کنيم.


نکته آخر اين که ما حتی در دوران رياست جمهوری خاتمی را بيشتر در هيئت يک متفکر و شخصيت فرهنگی ديده ايم تا يک سياستمدار. او نيز خود همواره به ايفای نقش يک متفکر و شخصيت فرهنگی بيشتر علاقه نشان داده است. به رغم اين من خاتمی را يکی از تأثيرگذارترين شخصيت های تاريخ معاصر بر عرصه سياست اين کشور می دانم.
خاتمی در طول نزديک به دو دهه حضور در عالی ترين سطوح سياسی کشور، همواره بر امری تأکيد کرده است که نکته مغفول عرصه سياسی کشور در دوران معاصر است و آن توصيه به تحمل يکديگر و مدارا و تمايز قائل شدن ميان رقابت سالم سياسی با ستيزه جويی و خصومت است و ما امروز بيش از هر زمان ديگری به اين توصيه و يا بهتر بگويم به اين فهم و نگاه به عرصه فعاليت های اجتماعی و سياسی نيازمنديم. انتظار اين که خاتمی از اين ديدگاه اصولی و راهبردی دست بشويد انتظار درستی نيست. به گمان من خاتمی به خاطر پافشاری بر اين ديدگاه قابل احترام است و اين خاتمی نياز امروز و فردای انديشه و عرصه سياسی جامعه ماست. اگر او به خاطر مخالفت ها و حملاتی که عليه وی صورت می گيرد، از اين ديدگاه دست بشويد و يا در پيگيری آن سستی بورزد، هرچه باشد و هرچه شود خاتمی مورد احترام و دوست داشتنی نخواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر