۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۱, شنبه

خوی دیکتاتوری و عطش کار اجرایی خامنه‌ای در برابر استقلال‌طلبی احمدی‌‌نژاد

اینکه امروز داستان جن‌گیری و رمالی و فساد مالی نزدیکان احمدی‌نژاد سرمقاله هر رسانه ولایتی است نه به ا ین دلیل است که اینان تازه خبردار شده‌اند که موسوی دو سال پیش شجاعانه این کژی‌ها را فریاد زد، بلکه ا ین خوی دیکتاتوری و کینه‌ورزی شخصی علی خامنه‌ای است که دیگر تاب خودسری‌ها و حرف‌ ناشنوی‌های فرزندخوانده‌اش را ندارد. آنچه که امروز در حال اتفاق است هم به دلیل شرارت زیرکانه احمدی‌نژاد است و هم به دلیل بالا گرفتن عطش دیکتاتوری و مطلقه بودن قدرت و حشمت و جاه در شخصیت علی‌ خامنه‌ای است. به سخن دیگر، قدرت مطلقه‌ای که دیروز نمی‌توانست یک سیدخندان رشید اما تدارکات‌چی را تحمل کند، امروز حتی نمی‌تواند فرزند‌خوانده کوتوله خود را نیز شریک بخشی از قدرت خود ببیند.
خبرنگاران سبز/ سرمقاله:
مدتی است که اختلافات بین علی‌خامنه‌ای و احمدی‌نژاد بالا گرفته است ولی آنچه کمتر دیده و بررسی شده است تمایل روز‌افزون ولایت مطلقه فقیه، علی خامنه‌ای، به تک‌تازی و یا به قول خودش «یک سر» بودن است. این تمایل به قدرت مطلق، دو سال پیش چنان در کام ولایت مزه کرد که او دوستی چهل و پنج ساله‌اش با هاشمی رفسنجانی را فدای آن کرد.

اگر خامنه‌ای به خاتمی و مجلس ششم اجازه کار نمی‌داد به این دلیل بود که آن‌ها از جناح فکری مخالف او بودند، ولی نه این است که با اشاره علی خامنه‌ای بود که احمدی‌نژاد (به جای دکتر، خلبان، سردار قالیباف) در دوره اول ریاست جمهوری  (۱۳۸۴) از صندوق‌های رای در آمد تا در روز تنفیذ دست‌های ولی نعمتش را ببوسد؟ حال چه شده است که آن فرزند‌خوانده عزیز، امروز ناخلف شده است و مورد لعن و نفرین ذوب شدگان و مورد غضب و تحقیر خود ولی فقیه قرار می‌گیرد؟

دو پاسخ می‌توان داد: اول: پسر ناخلف شده است و باید تحقیر، تنبیه و سیاست بشود؛ دوم: ولایت مطلقه فقیه آن‌قدر به مطلقی قدرت علاقمند و وابسته شده است که هیچ گونه ناشنوایی منویاتش را بر نمی‌تابد و سرمست از یکدستی ساختار قدرت، تحمل هیچ نوع مخالفت و استقلالی را ندارد. بدون شک پاسخ اول، بخشی از این پرسش را پاسخ می‌دهد اما پاسخ دوم است که شاید به همان اندازه و چه بسا بیشتر شایان توجه است.

نباید از نظر دور داشت که تا قبل از به قدرت رسیدن احمدی‌نژاد جز در دوره‌ی کوتاه هم‌زمانی مجلس پنجم و ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، هیچگاه سه قوه کشور در اختیار جناح راست (جناحی که خامنه‌ای به آن تعلق دارد) نبوده است و همچنین اینکه در تمام عمر سیاسی‌اش علی خامنه‌ای همیشه در حسرت اشغال کردن یک پست کاملا اجرایی بوده است چرا که دوران هشت ساله ریاست جمهوری‌اش، طبق قانون اساسی قبلی ج.ا.، نخست وزیر قدرت اصلی کابینه محسوب می‌شد و نه رییس جمهور.

علی خامنه‌ای در دوره رهبری‌اش با ایجاد سازمان‌های موازی فراوان و دخالت در تمام جنبه‌های اجرایی و انتخاب وزرا تا حدی کوشید عطش سیراب‌نشده‌اش برای داشتن قدرت اجرایی را ارضا کند. واقعیت این است که هنگامی که در سال ۸۴ علی خامنه‌ای احمدی‌نژاد را به قالیباف امتحان پس داده ترجیح داد معلوم شد که او به جستجوی یک چهره گمنام و نامحبوب است که با حرف‌شنوی از او تنها اجرا کننده آرزوهای اجرایی رهبری باشد. این مهم البته تا حدودی در دوره اول ریاست جمهوری احمدی‌نژاد اتفاق افتاد و او چنان از این ترتیب نو خرسند بود که در سال سوم دوره اول ریاست جمهوری احمدی‌نژاد قصدش برای دوباره انتخاب شدن احمدی‌نژاد را آشکارا بیان کردن و از کابینه وی خواست که به جای برنامه ریزی برای یک سال باقی مانده دولت برای پنج سال آینده برنامه ریزی کنند.

حتی زمانی که غول تقلب نزدیک بود از چراغ بیرون بیاید،‌ علی خامنه‌ای با کاری صددرصد خلاف قانون قبل از تایید شورای نگهبان، احمدی‌نژاد را رییس‌جمهور خواند و به او تبریک گفت و شش روز بعد از تریبون نماز جمعه رفاقت سیاسی‌ و جناحی‌اش با هاشمی رفسنجانی را به نزدیکی نظرش با احمدی‌نژاد فروخت. اما غول تقلب از چراغ بیرون آمد و متقلبان هم مظطر شدند و هم مظطرب و سراسیمه و وحشی به جان مردم افتادند. این سراسیمگی و عصبیت همچنان در سیستم عصبی حکومتیان بخصوص شخص علی‌خامنه‌ای که طراح اصلی این سناریو بود باقی مانده است.

اینکه امروز داستان جن‌گیری و رمالی و فساد مالی نزدیکان احمدی‌نژاد سرمقاله هر رسانه ولایتی است نه به ا ین دلیل است که اینان تازه خبردار شده‌اند که موسوی دو سال پیش شجاعانه این کژی‌ها را فریاد زد، بلکه ا ین خوی دیکتاتوری و کینه‌ورزی شخصی علی خامنه‌ای است که دیگر تاب خودسری‌ها و حرف‌ ناشنوی‌های فرزندخوانده‌اش را ندارد. آنچه که امروز در حال اتفاق است هم به دلیل شرارت  زیرکانه احمدی‌نژاد است و هم به دلیل بالا گرفتن عطش دیکتاتوری و مطلقه بودن قدرت و حشمت و جاه در شخصیت علی‌ خامنه‌ای است. به سخن دیگر، قدرت مطلقه‌ای که دیروز نمی‌توانست یک سیدخندان رشید اما تدارکات‌چی را تحمل کند، امروز حتی نمی‌تواند فرزند‌خوانده کوتوله خود را نیز شریک بخشی از قدرت خود ببیند. / س

۱ نظر:

  1. این نگاه درست است مبادا نفرت از حماقتها و کوته فکریهای احمدینژاد و همراهانش باعث شود برای خوش رقصیهای رقاصان و عمله های دیکتاتور اصلی کف بزنیم .....

    پاسخحذف