۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۰, جمعه

نسرین ستوده به پسر سه ساله اش نیما: برای قاضی و بازجویم دعا کن تا به عدالت قلبی برسند؛ برای آزادی همه زندانیان بی گناه دعا کن

عزيزم، آنچه در پرونده‌های قضايی برنده‌ی نهايی است، دفاع قضايی خوب يا بد نيست، که از اين بابت وکلايم در دفاع بی‌نظيرشان سنگ تمام گذاشتند، بلکه معصوميت و مظلوميت انسان‌هايی است که در چرخ دنده‌ی چنين آرای عجيب و غريبی له مِی‌شوند. آن معصوميت قطعا برنده‌ی بازی است.
خبرنگاران سبز/حقوق بشر:
هر روز و هرساعت سردمداران جمهوری اسلامی به دروغ دم از عدالت، ولايت، احترام، کرامت انسانی و احترام به حقوق مردم و يا حق الناس می زنند و برای ائمه و بلاخص حضرت فاطمه زهرا و حضرت زينب ، اشک نمادين که در قياس با رفتار و اعمال مقامات امنيتی و قضايی به اشک تمساح بيشتر شباهت دارد تا اشک شوق شيعه نسبت به بخشش و بزرگی امام خود.

جمهوری اسلامی برعکس تمامی کشورها، با مفاخر و بزرگان خود تنها به جرم اينکه همانند آنها نمی انديشند، زشت ترين و سخت ترين واکنش ها را نشان داده است. از آيت الله شريعتمداری، آيت الله بهشتی، آيت الله منتظری، آيت الله صانعی و آيت الله دستغيب، ميرحسين موسوی، شيخ مهدی کروبی، استاد شجريان، ناصرحجازی، فاطمه معتمدآريا، جعفرگناهی و رسول اُف تا خانواده شهيد باکری و همت، سيد حسن خمينی تا احمد زيدآبادی شرف اهل قلم، شيوا نظرآهاری برنده جايزه "تئودور هکر" در سال ۲۰۱۱ و نسرين ستوده برنده جايزه حقوق بشر ايتاليا و برنده جايزه قلم آمريکا در سال ۲۰۱۱ وکيل، حقوقدان و فعال جنبش زنان، که بيش از ۹ ماه است در زندان اوين به سر می برد و با سخت ترين حکم به اتهامات تبليغ عليه نظام و اقدام عليه امنيت ملی و عضويت در کانون مدافعان حقوق بشر، به ۱۱ سال حبس تعزيری، ۲۰ سال محروميت از وکالت و ۲۰ سال ممنوعيت خروج از کشور شد و همچنين به اتهام بدحجابی در يک فيلم سخنرانی به ۵۰ هزار تومان جريمه نقدی محکوم شده است. رسم و مرام تقدير و قدردانی جمهوری اسلامی نيز بدينسان است.

به گزارش سايت مدرسه فمينيستی نسرين ستوده در اسفند سال گذشته، به دليل عدم دسترسی به کاغذ در زندان، نامه ای را بر روی دستمال کاغذی برای گسر سه ساله اش « نيما »به نگارش درآورده است.

وی در بخشی از اين نامه می نويسد:هيچ «کاری» حق ندارد اينقدر حقوق کودکانم را ناديده بگيرد که طی ۶ ماه بازداشت به من يک ساعت ملاقات با تو را بدهد.

نيمای عزيزم، سلام

نامه نوشتن برای تو سخت است، تو که آنقدر معصومی که نمی‌توانم برايت بگويم از کجا برايت نامه می‌نويسم. تو که از مفاهيم زندان، بازداشت، حکم، دادگاه، ظلم، سانسور، خفقان يا رهايی، آزادی، عدالت، تساوی و … تصويری در ذهن نداری.

از چه با تو سخن بگويم که با «اکنون» تو حرف زده باشم و نه آينده‌ات. چگونه برايت توضيح دهم که آمدنم به خانه دست خودم نيست تا به سويت پر بکشم، تو که به پدرت گفته بودی به مامان بگو کارش را تمام کند و به خانه برگردد. چگونه برايت بگويم که هيچ «کاری» نمی‌تواند مرا از تو اين همه دور کند، در واقع هيچ «کاری» حق ندارد مرا اين همه از تو دور کند. هيچ «کاری» حق ندارد اينقدر حقوق کودکانم را ناديده بگيرد که طی ۶ ماه بازداشت به من يک ساعت ملاقات با تو را بدهد.

با تو چه بگويم که هفته‌ی گذشته از من پرسيدی مامان با ما به خانه می آيی؟ و من در مقابل چشم ماموران بازداشتگاه به تو گفتم: «کارم طول می کشد و ديرتر می آيم». آن وقت تو با سر تکان دادنت گفتی باشد و دستم را کشيدی و با لب‌های کوچک‌ات بوسه‌ای کودکانه بر دست هايم زدی…

نيمای عزيزم!

در طول ۶ ماه گذشته دو بار به شدت گريستم. بار اول در سوگ پدرم بود که از عزاداری و سوگواری نيز محروم بودم و بار دوم همان روز بود که نتوانستم با تو به خانه برگردم و وقتی به سلولم برگشتم بی اختيار بلند بلند گريستم.

نيما جان!

بارها در پرونده‌های مربوط به حضانت کودکان، دادگاه‌ها چنين رای داده‌اند که نمی‌توانند ملاقات کودک ۳ ساله را برای ۲۴ ساعت متوالی به پدر بسپرند. در چنين آرايی مهم‌ترين استناد دادگاه‌ها به سن چنين کودکانی است که نمی‌توانند ۲۴ ساعت دور از مادر بمانند زيرا برای کودک آسيب روحی – روانی به همراه دارد.

اما همين دستگاه قضايی می‌تواند حقوق کودکی را ناديده بگيرد که تصور می‌کند مادرش در صدد اقدام عليه امنيت اوست!!!

البته که دلم نمی‌خواهد با تو از اين که در صدد هيچ اقدامی عليه امنيت «آنها» نبوده‌ام و فقط به عنوان يک وکيل به آراء قضايی و آرايی که عليه موکلانم صادر شده بود، معترض بوده‌ام، اشاره کنم.

البته که مايل نيستم به تو ثابت کنم و مثلا بگويم متن مصاحبه‌هايم همگی عيان است و علنی، و اکنون به دليل انتقاد از آراء قضايی که حرفه‌ی اصلی هر وکيلی است، شايسته ۱۱ سال حبس شناخته شده‌ام.

اما مايلم بگويم: اولا نخستين کسی نيستم که چنين حکم ناعادلانه‌ای را دريافت کرده‌ام. اما اميدوارم آخرين آنها باشم، هر چند بسيار بعيد می دانم.

ثانيا از اين که در کنار موکلانم در زندان هستم، موکلانی که دفاعيات من به دلايل غيرقضايی و غيرحقوقی موثر نيفتاد و آنها روانه زندان شدند، بسيار خشنودم و دست کم آرام‌ام.

ثالثا دوست دارم بگويم به عنوان يک زن از اين که افتخار دفاع از بسياری از فعالان مدنی و معترضان انتخاباتی را بر عهده داشته‌ام، به دليل حکم سنگين‌ام به خود می‌بالم. زيرا دوست‌تر داشتم به عنوان وکيل آنها، حکمی سنگين‌تر از آنان دريافت کنم.

حالا ديگر تلاش زنان ثابت کرد که ديگران، اعم از مخالف و موافق نمی‌توانند آنها را ناديده بگيرند. اما نمی‌دانم آن را که از همه بيشتر دوست دارم، چگونه به تو بگويم؟ چگونه بگويم که برای قاضی يا بازجويم يا دستگاه قضايی دعا کن. دعا کن تا به عدالت قلبی و آرامش روح برسند تا شايد ما نيز در آرامش زندگی کنيم، مثل خيلی از کشورهای دنيا.

عزيزم، آنچه در چنين پرونده‌هايی برنده‌ی نهايی است، دفاع قضايی خوب يا بد نيست، که از اين بابت وکلايم در دفاع بی‌نظيرشان سنگ تمام گذاشتند، بلکه معصوميت و مظلوميت انسان‌هايی است که در چرخ دنده‌ی چنين آرای عجيب و غريبی له مِی‌شوند. آن معصوميت قطعا برنده‌ی بازی است. برای همين از معصوميت کودکانه‌ات می‌خواهم برای آزادی همه‌ی زندانيان بی‌گناه، و نه فقط زندانيان سياسی دعا کنی.

به اميد روزهای‌ بهتر

مامان نسرين

اسفند ۸۹

۱ نظر:

  1. درود و صد درود بر زنان این سرزمینم که آزادگیشان شجاعتشان و دلیریشان ننگ و نفرت را بر اربابان حماقت و نادانی و کوردلی و بیشرمی فریاد میکند .....و همگی با فریاد آنان همصداییم....

    پاسخحذف